درم بارنده. بارندۀ درم. درم ریز، کنایه از بسیاربخشش و سخی: در بزم درم باری و دینارفشانیست در رزم مبارزشکر و شیرشکاریست. فرخی. - ابر درم بار، ابر که باران آن درم بود. - ، بسیار سخی، بسیار بخشنده: میر همه میران، پسر خسرو ایران بواحمدبن محمود آن ابر درم بار. فرخی
درم بارنده. بارندۀ درم. درم ریز، کنایه از بسیاربخشش و سخی: در بزم درم باری و دینارفشانیست در رزم مبارزشکر و شیرشکاریست. فرخی. - ابر درم بار، ابر که باران آن درم بود. - ، بسیار سخی، بسیار بخشنده: میر همه میران، پسر خسرو ایران بواحمدبِن ْ محمود آن ابر درم بار. فرخی
درم دارنده. دارندۀ درم. آنکه درم دارد. مالدار و غنی. (آنندراج). ملی. متمول. مایه دار و پولدار. (ناظم الاطباء). ثروتمند. صاحب پول. پولدار. توانگر: درم دار مقبل به فرمان شاه به خدمت روان شد سوی بارگاه. نظامی. درم داری که از سختی درآید سر و کارش به بدبختی گراید. نظامی. هم حشمت و کبرو هم حشم دار هم دولتمند و هم درم دار. نظامی. کریمان را بدست اندر درم نیست درمداران عالم را کرم نیست. سعدی. ، فلس دار، مانند ماهی. (ناظم الاطباء)
درم دارنده. دارندۀ درم. آنکه درم دارد. مالدار و غنی. (آنندراج). ملی. متمول. مایه دار و پولدار. (ناظم الاطباء). ثروتمند. صاحب پول. پولدار. توانگر: درم دار مقبل به فرمان شاه به خدمت روان شد سوی بارگاه. نظامی. درم داری که از سختی درآید سر و کارش به بدبختی گراید. نظامی. هم حشمت و کبرو هم حشم دار هم دولتمند و هم درم دار. نظامی. کریمان را بدست اندر درم نیست درمداران عالم را کرم نیست. سعدی. ، فلس دار، مانند ماهی. (ناظم الاطباء)
ده کوچکی است از دهستان حومه بخش مشیز شهرستان سیرجان. واقع در 25هزارگزی جنوب باختری مشیز. سر راه مالرو گمناآباد به ده کوسه. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
ده کوچکی است از دهستان حومه بخش مشیز شهرستان سیرجان. واقع در 25هزارگزی جنوب باختری مشیز. سر راه مالرو گمناآباد به ده کوسه. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)